تا حالا که خیلی خوب پیش رفتیم
امشب باهم رفته بودیم کافه رضا
بارون جونی با یکی از دوستای شاعر قرار شعری داشت!
منم خیلی ازش خوشم اومد، پسر خیلی ماهی بود
----
تغییر رو تو خودم حس میکنم و راهی بس روشن پیش روی خودم میبینم
و البته در هوای صاف امشب باران هم پرامید میبارید!
----
چندروز پیش یکی از بچه ها سر کار اومده بود اتاق ما باهم حرف میزدیم
من و اسماعیل و اون
صحبتها رفت سر شیرین کاریهای وحشتناک بچهها با هم دیگه!!!
از وایسادن پشت در برای ترسوندن تا خوابیدن توی تابوت!!
یکی از این کارا، تعریف کردن داستان مثلاً واقعی و وحشتناک توی قبرستون بود
آقا خدا وکیلی داستانش وحشتآور بود
هرچند واسه ما داستان رو درست و حسابی تعریف نکرد ولی من ایده این وحشت رو گرفتم
و خودم یه داستان توووووپ ساختم
و منتظر یه فرصتم واسه تعریف کردنش
سلام ...
وبلاگ خوبی داری به منم سر بزن و اگر با تبادل لینک موافقی منو با عنوان
♥ آسمان پر ستاره ♥ آسمان شیراز ♥
لینک بکن و خبرم بده با چه اسمی لینکت بکنم. مرسی
http://sky-2012.mihanblog.com
http://oradoo.shoploger.com
سلام گلپسر . چون بلاگفا نیستی نمیشه تو لیست آپ شده ها و.اردت کنم هی یادم میره بهت سر بزنم
بستگی داره این گلبرگ لذت ببره از این حال یا نه و بستگی داره انتخاب خودش باشه یا نه ...
منتظر یه فرصتی یا یه گوش ؟