هرچی بگم کمه

امشب مهمون داشتیم.  

یکی از دوستان دانشگاه به سلامتی همین چند روز پیش عقد کرده بود و امروز خونه ما پاگشا بود + یکی دیگه از دوستان دانشگاه که البته اون بیشتر از یه ساله که عقد کرده و برای بیشتر دور هم بودن دعوتش کردیم. 

خیلی خوش گذشت حساااااااااااااااااابی. من امروز تا ساعت یک و نیم سرکار بودم و ساعت 4 تا 6 هم یه جای دیگه جلسه داشتم. پس یعنــی عمده زحمت‌ها با باران بانو بود و انـــصافا سنگ تمـــــوم گذاشت و بازهم منو شــرمنده خودش کرد. 

 

کاش بتونم این زحمتاش رو یه روزی جبران کنم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد